@
@nasim_a30

» . . .

صفحه اول

محتوای مورد نظر خیلی ها رو من نمیتونم بسازم؛ اینه که اینا همه کسشر بنظر میاد. از اون طرف هم نیست از این هنری مُنری ها خوشم نمیاد که صد هزار مرتبه شکر «قلم» جذابی هم ندارم. ولی اگه دوست دارید چهارتا حرف مفید بخونید اینجا رو ببینید، بجز اون، این هم فوق العادس: کهکشان آنلاین. مطالب اصیلی توشه و بار هنری هم نداره.


مطالب آخر:



آرشیو:



* این نوع آرشیوی که بلاگر ارایه میده تخمی ترین نوع آرشیوه، کاریش هم نمیشه کرد انگار، ناجور تر از اون اینه که حتما باید توی صفحه ی اول باشی تا لینکای آرشیو کار کنه!

متن ها متاسفانه در نسخه ی موبایلی جوری که اصلا ویراست شده نشون داده نمیشه، لطفا حالت [دسکتاپ] صفحه رو استفاده کنید که حق مطلب ادا شه.

       قصه ای گویم شنیدن باشد آنرا به صد @ مجـید
قصه ای گویم شنیدن باشد آنرا به صد
گذشت حرص و ولع از ما به یاران ز حد
مَنی ریزد برون از چشم یاران جمعه شبها
همه داغ و خرابات اندر این شب لیک تنها
پسر دارد چو تنها باشد آمال جَق
ز ایزد انتظارش باشد آن دافِ حق
ببند فَک را پسر این ظن بد بهر چیست
تورا از سوی اَلـلـَه داف حق وعده نیست
دست بر زانو گذار و مخ زدن ها پیشه کن
یا بشین و از برای امشب اندیشه کن
ز اندیشیدنش یک چاره آمد بسر
که اُفتد فکر حمام در سرِ هر پسر
کیمـیـا کردند ز حمامی بدیـن جالبـی
که شد زرنیخ و آهک در لگن واجبی
سراپا شِیو کردین و بدن شد تمیز
به پاکی چون نمودی تن، شود دل حریص
جوانی را به آیین پیمبر ها نشاید که زیست
پس چو دافی از بَرَش نامَد بدین سان گریست
خُب سر انجامش کنم دیگر خلاصه
رُک به پایان می برم این استغاثه
کنون بشنو که گویم پند این روزگار
دیر خواهد شد هم اینک گر نیفتی بکار
ز ناکامی مرا شد خایه های مریض
ای دریغ از دخترانِ پستِ آلت ستیز
۱۳۹۲/۰۳/۳۰ مجـید


ارسال یک نظر