@
@nasim_a30

» . . .

صفحه اول

محتوای مورد نظر خیلی ها رو من نمیتونم بسازم؛ اینه که اینا همه کسشر بنظر میاد. از اون طرف هم نیست از این هنری مُنری ها خوشم نمیاد که صد هزار مرتبه شکر «قلم» جذابی هم ندارم. ولی اگه دوست دارید چهارتا حرف مفید بخونید اینجا رو ببینید، بجز اون، این هم فوق العادس: کهکشان آنلاین. مطالب اصیلی توشه و بار هنری هم نداره.


مطالب آخر:

Mass Suicide Plan @ مجـید

پیاده روی گیج @ نسـیم

پی نوشتی در ذهنم @ نسـیم

نیستی هستی زده @ نسـیم

روزهایش بوی متعفن عصیانی مرده میداد... طعم خسته چ... @ نسـیم

خواست/نخواست/ دل<<<م/ت @ نسـیم

نیستم وقتی میگی لعنتی.... @ نسـیم

آن روشنی رویش من را چه ندا داد... @ مجـید

بیا جاکش که چسناله ی هم گوش کنیم @ مجـید

(7) حقوق برادر @ مجـید



آرشیو:



* این نوع آرشیوی که بلاگر ارایه میده تخمی ترین نوع آرشیوه، کاریش هم نمیشه کرد انگار، ناجور تر از اون اینه که حتما باید توی صفحه ی اول باشی تا لینکای آرشیو کار کنه!

متن ها متاسفانه در نسخه ی موبایلی جوری که اصلا ویراست شده نشون داده نمیشه، لطفا حالت [دسکتاپ] صفحه رو استفاده کنید که حق مطلب ادا شه.

       نه این سفسطه نیست، نه مغالطه و نه پارادوکس @ مجـید
[  - ] (من)
[ = ] (اون)
 
-  فرضن من اگه بدون حتا هیچ دلیلی عملا "بتونم" تو رو بُکُشم این "حق" منه
= آره موافقم، چونکه تونستی بنابراین حقته
-  موافقی؟!، مگه هر انسانی "حق" زندگی نداره؟
= چرا داره
-  خب پس یعنی گرفتن حق تو، حق منه؟! این تضاد رو چجوری توجیه می کنی؟
= آره. تو اگه تونستی و منو کشتی حقت بوده ولی حق منو پایمال کردی
-  نه، نمیشه، توجیهت اشتباس. اگه کارِ من حقِ پس ذاتن نباید احقاقش حق تورو ضایع کنه
= خب این پارادوکسه
-  نه پارادوکس نیست فقط تو نتونستی خوب توجیه کنی داستانو
= چیه پس؟
-  هیچ «حق» معین شده ای وجود نداره، من اگه عملا "بتونم" تو رو بُکشم، کشتن "حق" منه و مُردن "حق" تو.
= لاشی
۱۳۹۲/۱۰/۰۷ مجـید


ارسال یک نظر